نیکان دوست داشتنینیکان دوست داشتنی، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فسقلی دوست داشتنی

آقا پسر شیطون ما

سلام به گل پسر مامان چطوری جگر کوشه من که هر روز بیشتر از قبل عاشقت میشم، شیطون مامان از حال این روزات بگم که حسابی شیطون شدی و توی دل مامانی حسابی شیطونی میکنی و من چقدر از این شیطنت هات خوشحالم و توی دلم قند آب میشه، 3-4 روزی هست که تکونات محسوس تر شده و شما حسابی توی دل مامانی مشغول بازی هستی، دیروز صبح جمعه از تکونای شما بیدار شدم و دیگه نشد بخوابم، البته نه اینکه خیلی محکم ضربه بزنی، بیشتر از ذوق تکون خوردنت خواب از سرم پرید، بابایی هم دایم باهات حرف میزنه و منتظره که تکون خوردناتو ببینه، وقتی تکون میخوری قشنگترین حس دنیارو تجربه میکنم، نمیدونی چقدر انرژی میگیرم از فکر کردن بهت و از اینکه هستی، گاه گاهی هم میرم بازار و از دیدن لباسای...
26 دی 1394

اولین تکون خوردنای قند عسل و انتخاب نام

سلام گل پسر من تقریبا نیمه راهو گذروندیم و نمیدونی چقدر هیجان زده ام برای ادامه راه و بغل کردنت. چقدر قشنگه یه فرشته کوچولو را توی شکمت داری، خیلی خوشحالم از اینکه هستی، از وقتی جنسیتت مشخص شده بابایی اصرار داره زودتر اسمتو مشخص کنیم، خب قبلا بین اسم دختر و پسر سرچ کرده بودم و یه سری از اسم هایی که بیشتر خوشم اومده بود رو جدا کرده بودم و گاه گاهی با مجتبی تبادل نظر میکردیم، بابات دوست داره اسمت ترجیحا فارسی باشه. قرارمون بر این بود من یه لیست از اسم هایی که دوست دارمو پیشنهاد بدم و اونم همینطور و باهم اسم هایی که خوشمنون نمیاد و میادو جدا کنیم تا برسیم به اسم دلخواهمون. به من فقط 1 روز مهلت داده بود لیستمو پیشنهاد بدم  .خب خیلی ...
16 دی 1394

گل پسر فسقلی ما

سلام پسر دردونه مامان خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که تورو توی وجودم دارم و بازم شاکرم که سالمی و باعث وجود یه عالمه شادی توی زندگی ما شدی. بعد از اونهمه استرس دیروز، و از ساعت 4:30 تا 10 شب منتظر شدن روی صندلی انتظار سونوگرافی بالاخره نوبت من شد، منو مجتبی قلبمون داشت از جا کنده میشد رفتم توی اتاق و فقط منتظر حرفای دکتر شدم، اصلا جرات سوال پرسیدن نداشتم، فقط به چهره دکتر نگاه میکردم که حالت چهره اش با دیدن جنین من تغیر نکنه و اونم خیلی با آرامش داشت بررسی میکرد و من خیالم یکم راحت شد که نفس من چیزیش نیست و برای اینکه مطمئن تر بشم از دکتر پرسیدم ما توی فامیل سابقه لب شکری داریم بچه ی من مشکلی نداره گفت من خودم روی سالم بودن بچه حسا...
14 دی 1394

هفته هجدهم

سلام فسقلی دوست داشتنی من، امروز وارد هفته ی هجدهم شدم، خیلی خوشحالم که دارم هفته ها را یکی یکی پشت سر میذارم اما خب توی دلمی و من تقریبا ازت خبری ندارم و این گاهی نگران کننده است. آزمایش غربالگری نوبت اول بهمراه سونو را توی هفته ی  دوازدهم انجام دادم که جوابشو بردم برای دکتر و خداروشکر گفت هیچ مشکلی نیست شب یلداهم مامان جونم و پدر عزیزم برامون تاسیانه آوردند که عکسشو سر فرصت میذارم چون از خانواده ی بابایی فقط عموت اصفهان زندگی میکنه و اوناهم بخاطر کارشون نتونستند بیان جشنمونو فقط با خانواده من گرفتیم با خواهر برادرای من که خداروشکر خیلی خوش گذشت البته من خیلی خسته شدم با اینکه کار خاصی نکردم و همه ی زحمتارو مامان بزرگت و خاله هات و زند...
13 دی 1394
1